کد مطلب:50450 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:259

مبنای تربیت آدمی











در دیدگاه امیرمومنان علی (ع) مبنای تربیت آدمی، انگیختن او و همراه نمودن وی است و نه بی انگیزه ساختن و منافق نمودن او. مبنای تبلیغ، ترغیب است و اساس رسالت تربیتی مصلحان حقیقی ابلاغ است، نه اجبار. علی (ع) تربیت را بر این مبنا ترسیم نموده و بدین راه و رسم فراخوانده است. انسان خود باید بخواهد كه بندهای اسارت از او گشوده شود وگرنه كسی نمی تواند انسانی را كه نمی خواهد پذیرای هدایت شود، به راه هدایت بكشاند. پیشوای آزادگان شنید كه عمار بن یاسر[1] در تلاش برای هدایت مغیره ابن شعبه[2] است، پس بدو فرمود:

«دعه یا عمار، فانه لم یاخذ من الدین الا ما قاربه من الدنیا و علی عمد لبس علی نفسه، لیجعل الشبهات عاذر لسقاطته.»[3] .

عمار! او را واگذار، چه او چیزی از دین برنگرفته جز آنچه آدمی را به دنیا نزدیك كردن تواند و به عمد خود را به شبهه ها در افكنده تا آن را عذر خواه خطاهای خود گرداند.

انسان اگر خود خواهان هدایت نشود، اصرار و اجبار كارساز نخواهد بود. اگر مبنای تربیت بر تهدید و تحمیل و بر اكراه و اجبار قرار گیرد، این امكان هست كه انسانها به ظاهر از سر ترس و زبونی، یا از سر حرص و آزمندی به اموری تن دهند و به ریا و نفاق كشیده شوند و این امر خود مانعی سخت در تربیت حقیقی است. امیرمومنان علی (ع) بشدت از این امور بیزار بود و اجازه نمی داد كه براساس تربیتی تحمیلی بذرهای ناپاكی در دل مردمان كاشته شود و زمینه ی تربیت فطری آسیب ببیند. امام (ع) تلاش می كرد كه

[صفحه 62]

افراد را از غفلت بیرون آورد و مانع میان آنان و تربیت فطری را مشخص سازد و میل اتصاف به كمالات حقیقی را در آنان برانگیزد و آنان را همراه كاروان كمال نماید. آن حضرت می فرمود:

«بینكم و بین الموعظه حجاب من الغره.»[4] .

میان شما و موعظت پرده ای است از غفلت.

انسان خود باید بخواهد، تا بشود او را از غفلت به در آورد و اگر كسی خود را به غفلت بزند، كسی نمی تواند او را هدایت نماید. هنر مربی این است كه بتواند میل به اصلاح و تربیت را در متربی ایجاد كند و راه را به او بنمایاند تا او خود در راه تربیت گام زند. امیرمومنان علی (ع) چنین می فرماید:

«الا حر یدع هذه اللماظه لاهلها. انه لیس لانفسكم ثمن الا الجنه، فلا تبیعوها الا بها.»[5] .

آیا آزاده ای نیست كه این خرده طعام مانده در كام (دنیا) را بیفكند و برای آنان كه در خورش هستند نهد. جانهای شما را بهایی نیست جز بهشت جاودان، پس مفروشیدش جز بدان.

امیرمومنان علی (ع) مردمان را به آزادگی و رهایی از دامهای دنیای نكوهیده فرامی خواند. تا در انسان حریت پیدا نشود، تربیت حقیقی و فرهنگ بزرگواری و ارجمندی كه اساس تربیت آدمی است، ظهور نمی كند. امام علی (ع) مردمان را به آزادگی دعوت می نماید تا بستر تربیت فطری فراهم شود و برای انگیزش آنان، ارزش ایشان را یادآور می شود تا انسانها بدانند چه ارزشی دارند و نباید استعدادهای گرانقدر خود را به تباهی بكشانند. دنیای نكوهیده سبب فریب می شود و آدمی خود را اسیر آن می سازد و از حركت به سوی مقصدی كه برای آن آفریده شده است بازمی ماند. همتی باید تا خود را آزاد نماید و در بستر حریت ارزشهای خود را جلوه دهد. امیرمومنان علی (ع) آدمیان را ترغیب می نماید كه جانهای شما را بهایی جز بهشت نیست، خود را به كمتر از آن مفروشید، قدر خود را بدانید و ارزشهای خود را بشناسید. امیر بیان، علی (ع) در این باره چنین سخن رانده است:

[صفحه 63]

«العالم من عرف قدره و كفی بالمرء جهلا الا یعرف قدره.»[6] .

دانا كسی است كه قدر خود را بشناسد و در نادانی انسان همین بس كه قدر خویش را نشناسد.

آدمی قیمت خود را نمی داند و از این رو خود را به كمترین بها و در برابر بی ارزش ترین چیزها (دنیا) می فروشد.


صد هزاران فضل داند از علوم
جان خود را می داند آن ظلوم


داند او خاصیت هر جوهری
در بیان جوهر خود چون خری


كه همی دانم یجوز و لا یجوز
خود ندانی تو یجوزی یا عجوز


این روا و آن ناروا دانی و لیك
تو روا یا ناروایی بین تو نیك


قیمت هر كاله می دانی كه چیست
قیمت خود را ندانی، احمقیست[7] .

اگر انسان به خود و ارزشهای خود توجه نماید، استعدادهای خود را معطل نمی گذارد و در راه رفع مانع اصلی كمال خود گام برمی دارد. هنر تربیت این است كه میل به آزادی از اسارت در حصار طبیعت آدمی در انسان انگیخته شود و شوق رفتن به سوی حقیقت آدمی در وی شعله ور گردد، اینكه انسان از اقدام نمودن در این جهت هراس نكند و خود برای تربیت خویش فعال شود و بر گرایشهای پست درونی خویش غلبه نماید. پیشوای آزادگان، علی (ع) فرموده است:

«افضل الاعمال ما اكرهت نفسك علیه.»[8] .

برترین كارها آن است كه در عین عدم تمایل (نفس) خویشتن را بر آن واداری.

طبع خودخواه و عافیت طلب آدمی تمایلی به آزاد شدن از اسارت و شكستن حصارها ندارد. لازم است میل به كندن و رفتن و به كمال رسیدن در آدمی انگیخته شود. امام علی (ع) در این جهت همگان را مخاطب خود قرار داده و چنین فرموده است:

«انی احذركم و نفسی، هذه المنزله. فلینتفع امرو بنفسه. فانما البصیر من سمع فتفكر و نظر فابصر و انتفع بالعبر، ثم سلك جددا واضحا یتجنب فیه الصرعه فی

[صفحه 64]

المهاوی و الضلال فی المغاوی و لا یعین علی نفسه الغواه بتعسف فی حق، او تحریف فی نطق، او تخوف من صدق. فافق ایها السامع من سكرتك و استیقظ من غفلتك و اختصر من عجلتك و انعم الفكر فیما جاءك علی لسان النبی الامی- صلی الله علیه و آله و سلم- مما لابد منه و لا محیص عنه و خالف من خالف ذلك الی غیره، ودعه و ما رضی لنفسه، وضع فخرك و اخلط كبرك و اذكر قبرك فان علیه ممرك و كما تدین تدان و كما تزرع تحصد و ما قدمت الیوم تقدم علیه غدا، فامهد لقدمك و قدم لیومك. فالحذر الحذر ایها المستمع! و الجد الجد ایها الغافل!.»[9] .

(من از این غفلت نگرانم) و شما و خود را از آن می ترسانم. هر كسی باید از (كار) خود سود ببرد، كه بینا كسی است كه شنید و اندیشید و دید و به دل بینا گردید و از آنچه مایه ی عبرت است سود گزید، سپس راهی روشن را سپرد و از افتادن در پرتگاهها و گم شدن در كوره راهها دوری كرد، (و بكوشید تا جانب عدالت را نگه دارد) و برای گمراهان جای اعتراض نگذارد، با ستم نمودن و در راه حق سختگیری كردن، یا معنی سخنی را دگرگون ساختن، یا از سخن راست گفتن ترسیدن. پس ای شنونده، از پس مستی هشیار باش و از خواب غفلت بیدار باش و اندكی بكاه از شتاب خویش و بدانچه از زبان پیامبر امی (ص) به تو رسیده نیك بیندیش! آنچه را كه شنیدنش باید و تركش نشاید. آن كس را كه جز این گفت و سخن دیگری را شنفت، رها كن با آنچه برای خود پذیرفت. ناز خود بنه و بزرگی فروختن بگذار و گور خویش به یاد آر! كه گذرگاه تو بر آن است و هر چه كنی بر تو تاوان است و آنچه كشتی، درو نمایی و آنچه امروز فرستی، فردا بر آن درآیی. پس جای درآمدنت را بگستران! و برگ آن را از پیش روانه گردان. پس ای شنونده پرهیز! پرهیز! و ای بیخبر، برخیز! برخیز!


صفحه 62، 63، 64.








    1. عمار بن یاسر جزء نخستین مسلمانان اسلام است كه سی و چند روز پس از بعثت پیامبر اسلام آورد و وجودش آكنده از ایمان بود و در راه اسلام سخت ترین شكنجه ها را تحمل كرد و پدرش یاسر و مادرش سمیه نخستین شهیدان راه اسلام بودند. نخستین مسجد اسلام (مسجد قبا) به دست عمار بنا شد. عمار پیوسته بر حق بود و هرگز در ایمانش تزلزل راه نیافت. وی در دوران خلافت خلیفه ی دوم والی كوفه بود و در دوران خلافت خلیفه ی سوم از معترضان به سیاستهای نادرست خلیفه بود. عمار از برجسته ترین اصحاب امیرمومنان علی (ع) بود و پیوسته در كنار آن حضرت و با امام (ع) بود و در جنگهای جمل و صفین دلاورانه شركت جست و از فرماندهان امام (ع) بود و در سال 37 هجری در پیكار صفین در سن نود و سه سالگی، چنانكه پیامبر درباره اش فرموده بود به دست گروه ستمگر- قاسطین- به شهادت رسید. ر. ك: ابوعبدالله محمد بن سعد، الطبقات الكبری، دار بیروت للطباعه و النشر، بیروت، 1405 ق. ج 3 صص 264 -246، ابومحمد عبدالله بن مسلم بن قتیبه الدینوری، المعارف، حققه و قدم له ثروه عكاشه، الطبعه الاولی، وزاره الثقافه و الارشاد القومی، مطبعه دارالكتب، القاهره، 1379 ق. صص 258 -256، ابونعیم احمد بن عبدالله بن احمد الاصبهانی، حلیه الاولیاء و طبقات الاصفیاء، دارالفكر، بیروت، ج 1، صص 143 -139، الاستیعاب، ج 3، صص 474-469، ابوبكر احمد بن علی الخطیب البغدادی، تاریخ بعداد او مدینه السلام، دارالكتب العلمیه، بیروت، ج 1، صص 153 -150، جمال الدین محمد بن مكرم ابن منظور، مختصر تاریخ دمشق لابن عساكر، الطبعه الاولی، دارالفكر، دمشق، 1408 -1404 ق. ج 18، صص 234 -204، شمس الدین ابوعبدالله محمد بن احمد بن عثمان الذهبی، سیر اعلام النبلاء، اشرف علی تحقیق الكتاب و خرج احادیثه شعیب الارنووط، الطبعه الثامنه، بیروت، 1412 ق. ج 1، صص 428 -406.
    2. مغیره بن شعبه از زیركان و سیاستمداران عرب شمرده شده است، زیركی مكارانه و سیاستمداری فریبكارانه. وی در سال پنجم هجری اسلام آورد و در صلح «حدیبیه» حضور داشت. مغیره در جنگهای یمامه و فتوح شام شركت كرد و در قادسیه و نهاوند و همدان و جز آن نیز حضور داشت. در زمان عمر والی بصره شد و چند شهر را فتح كرد. عمر او را از ولایت بصره عزل كرد و بر كوفه گماشت. در دوره ی عثمان ولایت او بر كوفه ادامه یافت و پس از مدتی عزل شد. هنگام درگیری علی (ع) با معاویه، مغیره خود را كنار كشید و معاویه نیز او را والی كوفه كرد و تا هنگام مرگ در سال پنجاه هجری، والی كوفه بود. داستان فساد او مشهور است. ر. ك: الطبقات الكبری، ج 4، صص 286 -284، ج 6، ص 20، ابوبكر احمد بن الحسین البیهقی، السنن الكبری، دارالمعرفه، بیروت، ج 8، ص 235، الاستیعاب، ج 3، صص 371 -368، تاریخ بغداد، ج 1، صص 193 -191، مختصر تاریخ دمشق، ج 25، صص 182 -154، اسدالغابه، ج 4، صص 473 -471، شرح ابن ابی الحدید، ج 12، ص 231، سیر اعلام النبلاء، ج 3، صص 32 -21، الاصابه، ج 3، صص 433 -432، عبدالحسین الامینی، الغدیر فی الكتاب و السنه و الادب، الطبعه الخامسه، دارالكتاب العربی، بیروت، 1403 ق. ج 6، صص 141 -137.
    3. نهج البلاغه، حكمت 405.
    4. همان، حكمت 282.
    5. همان، حكمت 456.
    6. :همان، خطبه ی 103.
    7. :مثنوی معنوی، دفتر سوم، ص 438.
    8. :نهج البلاغه، حكمت 249.
    9. :همان، خطبه ی 153.